همه ی سمت و بودیم محله های نزدیک با هم بیرون میرفتیم خونه هم دیگ میرفتیم کاری مریضی پیش میومد خودمونو ب بهم میرسوندیم کمکی میدادیم
مگه دنیا چند روزه ک باید در بی کسی و تنهایی بگذره
الان صب تا شب تنهایی تو خونه دیونه میشم
ادم یه نفری بیرون و تفریح رفتن نیستم مردا هم بنده خدا ها تا شب کار میکنن خسته میان میفتن و دیگ جا برا تفریح و بیرون و حتی حرف زدن نمیمونه
دلم خوشه یه زنگ تصویری ب عزیزام بزنم در روز