من هیچ کسو ندارم جز خدا
پدر مادرم طلاق گرفتن وقتی دوماهه بودن حتی الان نمیدونن مردم یا زنده م
ی دختر کوچولوی یکسال و نیم دارم خیلی شیطونه
حسابی سرماخوردم کل بدنم درد میکرد، جوری ک ظهر از درد یکساعت گریه میکردم،گفتم خدایا چیکار کنم مگه منو چقدر قوی دیدی ک منو تنها و بی کس آفریدی
الان ی مامان دلسوز داشتم میگف برو استراحت کن غذا و نگهداری بچت با من
مگ من چقدر میتونم قوی باشم ک هم برای خودم مادری کنم، هم مادر خوبی برای دخترم باشم ، هم همسر مهربون و زن خونه دار،
خلاصه همسرم منو برد دکتر ، اومد برام سوپ درست کرد به زور برام دمکرده دم کرد ، داروهامو داد ، بغلم کرد
چون میدونه رو دخترم زیادی حساسم غذاشو داد شیرشو داد، گف برو اتاق بخاب نگران هیچی نباش
الانم دخترمو خابونده داره بیصدا تو اشپزخونه کار میکنه ، ظرفارو میشوره ، گاز رو تمیز میکنه لباسای دخترمو شسته پهن میکنه
درسته من هیچ وقت محبت پدر مادر ندیدم
ولی یار خوب تمام ماجراست انشالله قسمت تک تکتون ، انشالا همه جوان ها عاقبت بخیر بشن و با مردی باشن ک قدرشو بدونن حتی تو مریضی ها و درد ها