سرشب با شوهرم بحثمون شد؛از خونه رفت بیرون؛
پسرم 9 ماهشه خیلی بهانه می گرفت،
آماده شدم گفتم تا پارک سر کوچمون ببرمش تا ازین حال و هوا بیاد بیرون،
کلا وقتی یکی ازم ناراحته حالم خیلی داغون میشه، توی فکر بودم پسرمو بغل کردم و از همون کوچه همیشگی رفتم؛وسط کوچه که رسیدم متوجه شدم یه موتوری داره خیییلی بهم نزدیک میشه تا سرمو برگردوندم لباسمو گرف؛منم جیغ کشیدم پسرم خیلی ترسید اونم زد زیر گریه،
موتوریه گازو گرفت و رف، منم فقط با صدای بلند فحشش دادم
هنوزم که یادم میاد بدنم می لرزه،متاسفم واسه همه اون بی شعورایی که به هیچی رحم ندارن😓😓