2777
2789

خانوما چرا همش احساس تنهایی میکنم؟من دوتا بچه دارم یکی ۵ساله یکی تازه دنیا اومده،حالا اون کوچیکه هیچی ولی اون که ۵سالشه نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم شوهرم که میره سرکار منم مشغول خونه داری میشم غذا میدم بهش بخوره دستشویی حموم میبرمش ولی در نهایت انگار تنهام تو خونه با خودم حس میکنم تو خودمم همش

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ببخشید حس کردم بی احساسی و به بچت محبت نمیکنی اون احتیاج به بازی و شادی داره. البته شاید خودتم‌افسردگی پس از زایمان گرفتی.

نباید همش بمونی خونه.بچه رو بذار کالسکه یا بغل کن برین بیرون

شبا هم با شوهرت برو

تلفنی طول روز با اقوامت حرف بزن

یه چیزایی پیدا کن که بهش احساس تعلق داشته باشی و هرروز انجام بدی،مثل قران خوندن،یه برنامه تلویزیونی صبحگاهی، کتاب خوندن،وویس اموزشی گوش کن.و درنهایت با بچه هات عشق بازی کن .

من بدتر با شوهر و بچه تنهای تنهام اصلا نمیتونم با بچم ارتباط بگیرم ۱۴ماهشه

ببین الان توی اینستا پره

هر ماه ماهگرد بچه عدد ماهگردشو میذارن عکس میگیرن

با بچه بازی های مختلف برای افزایش هوش انجام میدن

شعر و لالایی میخونن


ببخشید حس کردم بی احساسی و به بچت محبت نمیکنی اون احتیاج به بازی و شادی داره. البته شاید خودتم‌افسرد ...

اره عزیزم دچار بی احساسی شدم لایک کردمت چون قبول دارم مشکل دارم دست خودم نبست به کوچیکه حس دارم شیرش میدم قربون صدقه میرم ولی به بزرگه نه،دشت خودمم نیست قلبا عاشق بجه هامم جونمم میدم براشون،ولی اینو بگم شوهرم اصلا اهل گردش و پایه نیست میاد خونه از سرکار مبخابه یا اگه مارو ببره بیرون غر میزنه انگار بهش خوش نمیگذره با ما ولی خودم فعلا که تازه زایمان کردم قصد دارم دخترمو از ماه دیگه ببرم کلاس و مهد کودک 

اره عزیزم دچار بی احساسی شدم لایک کردمت چون قبول دارم مشکل دارم دست خودم نبست به کوچیکه حس دارم شیرش ...

خیلی غصه م گرفت برای بچه ی بزرگت

میدونی اون چه اسیب هایی به روح و روان و شخصیتش وارد میشه که توی اینده و زندگی بزرگسالیش تاثیر میذاره؟

اینارو میگم چون خودم بچه ی اول بودم،قایمکی نگاه میکردم که مامانم به کوچیکه شیر میده بغلش میکنه ولی به من حسی نداره، از همون موقع از خواهرکوچیکم کینه گرفتم و الانم رابطمون خوب نیست،حس میکردم‌اون مادر منو،توجهش رو،عشقش رو از من گرفت.

البته تقصیر شما هم نیست

مثلا مادر من خیلی سختی ها کشیده بود از دست شوهر و پدرشوهر،و سنش کم بود و بی تجربه بود،خودش احتیاج به مراقبت داشت،و نمیتونست از پس بچه اش بربیاد.

من درکت میکنم

الان من  خودم یه زنم...و میدونم سختی ها و مشکلات چقدر روی دوش یک زن سنگینی میکنه، توجه و محبت کافی از شوهر دریافت نمیکنی و خودت حتی روحت خسته س‌.

اما باید بلند شی و قوی باشی

اول به خودت کمک کنی

بعد به فرزند ارشدت

بعد به کوچیکه

یه مشاوری میگفت ۸۰ درصد مسوولیت و تربیت بچه به مادر بستگی داره،میگفت از هیچ کس توقع نداشته باش،خودت کافی هستی برای بچه

خیلی غصه م گرفت برای بچه ی بزرگتمیدونی اون چه اسیب هایی به روح و روان و شخصیتش وارد میشه که توی ایند ...

مممنونم گلم بابت پیام قشنگت،دارم دقیقا همین کارو میکنم راضی نیستم از خودم دست خودمم نیست میخام سعی بکنم قوی باشم و از ماه مهر دختر بزرگم رو ببرم مهد براش کتاب و چیزای جدید بخرم که برای روحیش و تربیتش خوب باشه تا اون موقع بچه کوچیکمم دیگه ۲ماهش شده میبرمش با خودم،شوهر بی احساسم هیچ کمکی نمیکنه بهم باردار که بودم هربار میگفتم خونه رو مرتب بکنیم با هم غر میزد اذیت میکرد فحش میده دیگه از چشمم بد افتاده فقط خرجی خونه رو میده در حد معمول تازه ادعا داره که دخترمون رو باید تربیت بکنه خیلی هم تند خو هست منم نمیزارم همش بهش میگم تو کاریت نباشه تربیت دختر دست مادرشه

ب اون بزرگه خیلی محبت کن لطفا

باشه گلم باور کن دارم سعی میکنم از پسش بربیام خیلی بی روحیه ام شوهرم محبتی نداره تنهام و اوضاع مالیمون خوب نیست ولی عاشق بچه هامم از جونم بیشتر میخامشون

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز