من چون دانشجو بودمو کلاسامو بد میچیدن نمیتونستم برم سرکار واسه همین در طول این ۷ ترم دوتا قالی بافتم که جمعا شد ۳۰ میلیون
یدونه ام الان دارم میبافم که تا نصف بافتم و ۲۵ یا ۲۶ می ارزه
من هررررررروقت که قالیارو میبافتم تموم میشد مامانم یه هفته مونده به بریدن هر دوتا قالیم هی پیش بابام میگف اره سرکار نمیری ، خرج داری ، فلان داری ، دخترعموت از تو کوچیکتره میره سرکار(ناگفته نماند دخترعموم تو خانواده ایه که کااااااملا خرپولنو زیر پای هرکدومشون یه ماشینه و باباش پولداره)
وای پیش بابام انقدر این مدلی میگفت تا من پول جفت قالیارو دادم بهش
فقط خدا میدونه چقدر ذوق داشتم وقتی قالیا تموم میشد همش خودمو درحال عمل دماغم تصور میکردم
من میخاستم با پولش برم دماغمو عمل کنم خیلی دوست داشتم شب و روز با خستگی از دانشگاه میومدم میبافتم که پس انداز کنم که مامانم از چنگم دراورد
دختر عموم رفته دماغشو عمل کرده اونم نه با پول خودش
خودش کارش اونجوری نیست که بتونه هم ایفون اخرین مدل بخره هم دماغشو عمل کنه در عرض ۶ ماه
حالا مامانم چپ میره راست پیره میگه دخترعموت عمل کرد چون میره سرکار پول داره ، گوشی خرید چون پول داره
بخدا خیلی وقتا میخام به مامانم بگم که منم عمل میکردم اگه پولامو از چنگم درنمیاوردی اصلا تاحالا به روش نیاوردم ریختم تو خودم
بخدا ۳۰ میلیونو از چنگم دراورد رفت طلاخرید بعد فروخت ماشین خرید انداخت زیر پای پسرش الان حتی نمیزارن من از بغل در راننده رد شم چه برسه سوارشم
با این حرف که پولت کمه نمیتونی جنع کنی بده من نگه دارم از چنگم درمیاره
منم میدونم دیگه پس نمیده صدام درنمیاد
میرفتم ارایشگری میکردم میومد میگفت پول ندارمو فلان انقد میگفت همون چس تومن پولی که داشتمم میدادم بهش
دیروز گوشیم هنگ کرد خاموش شد گفت مثل دختر عموت بروسرکار گوشی بخر دماغتو عمل کن
هیچی نگفتم
من میدونستم پولم به دماغ عمل کردن نمیرسه میخاستم لبتاپ بخرم که مهلت نداد
الان ترم ۷ ام و لبتاپ ندارم و بلد نیستم کار کنم با سیستم
الانم نزدیک امتحانامه نمیتونم این قالیمو ببافم میدونم منتظره اینو بیارم پایین قبر پولشو بِکنه
انقد پیش بابام میگه سرکار نمیری دیگه روم نمیشه یه قاشق غذا بخورم سر سفرش
اینارو صرف درد و دل گفتم کسیو ندارم باهاش حرف بزنم از بس ریختم تو خودم غمباد گرفتم