یه ماه دیگ عروسیشه خیلی جدیدا از من بدش میاد بهش گفتم همون آرایشگاهی که میری منم وقت میگیرم گفت ن دوس ندارم بیای اونجا برو یه جا دیگ شوهر خواهرم گفت میریم باغ عروس تو ام بیا چون قراره خواهر داماد بره باهاشون که اونجا یکی بلشه کمک خواهرم کنه چون میخواد چند تا کلیپ اونجا درس کنه دوسه بار باید لباس عوض کنه خواهرم بهش چشمک زد که نگو شوهر خواهرم خیلی خجالت کشید گفت ارباب میگ نگو بعد خندید چون متوجه شد من چشمک خواهرمو دیدم خیلی عوض شده بهش گفتم آبجی چرا رفتی ابروهاتو خراب کردی حیفه میذاشتی واسه عروسی آرایشگرت برآن قشنگ مرتب میکرد کفت خیلی ام خوبه ابروهام من مث تو نیستم اعتماد به نفس نداشته باشم بگم وای خراب کردم وای چیشد
لذت عشق را آدم و حوا بردند... نه رقیبی بود ، نه گذشته ای، نه حسودی و نه بدخواهی ، دو عاشق و یک جهان ، دلم میخواهد حال خوب شان را ... 🥺
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.