داداشم پارسال بهمون گفت یه دختری رو میخاد با توجه به شرایط خودمون و دختر خانوم همه ما مخالف بودیم چون هیچ جوره بهم نمیومدن ولی داداشم مرغش یه پا داشت و در اخر ما کوتاه اومدیم و دوسه ماه پیش عقد کردن
بعد عقد پسرخالم گفت خواهر عروس بهم شماره داده
منم دوسه باری باهاش چت کردم و اینجور که خودش میگه
خواهرعروس بهش گفته بوده س ک س هم پایه ام و اینا
بعد گفته بوده برادرمم با یه دختری ازدواج سفید کرده
و عروس یه دوست صمیمی به اسم مرجان داره ، خواهره گفته بوده مرجان پولیه و با شوگر ددی هاست و اینا
روز جشن هم تمام دوستای عروس سیگار و مشروب اورده بودن
ولی بازم من حرفای پسرخالمو باور نکردم تا اینکه امروز متوجه شدم برادر عروس واقعا ازدواج سفید کرده
حالم خیلی بده
این چه بلایی بود
ما اصلا اینجور خونوهده نیستیم
اینجا هم چن بار تاپیک زدم همه بهم حمله کردن که دختر طلاق باشه یا برای محل بدنام باشه چه ربطی داره
به تو ربطی تداره دخالت میکنی
بزار بهم برسن و اینا
نمیدونم اینده زندگیش چی قراره بشه
دلم برا پدر مادرم میسوزع