خدااااا همیشه میدونستم در جهانت عدالتی نیست محبتی نیست نمیدونستم برای بدترین دردها راهی هم نیست..
هفتاد روز گذشت ذره ای از دردم کم نشد هرروز ببشتر به ته چاهی از وحشت و درد و افسوس فروکشیده شدم چطور این زندگی بی نقص ساده رو که حسرت همه فامیل و دوستان بود به این غمکده تبدیل کردی ؟
ما چه کرده بودیم جز اعتماد به محبت تو ؟ من چه کم گذاشته بودم در شکرگزاری تو؟
خداااااا اون بچه رو کجا بردی 😭😭😭
درختی که بعد سالها مشقت هنوز میخواست ثمر بده رو چرا بریدی؟ ما رو چرا زنده گذاشتی از تماشای زجرکشیدن من و همسرم و دوتا بچه بیگناه دیگه ام به فراق جوون نازنینی که باعث سربلندی ما لااقل پیش خودمون بود .....چی بگم که زبونم لاله از درد چشمام کوره از اشک سینه ام میسوزه از آه...
آخر خرداد از دوره آموزشی اش به تهران برگشت و اومد خونه سورپرایزمون کرد گفتم چرا سه روز زودتر اومدی از آموزشی ؟ گفت پرچم امام رضا رو آوردن پادگان دلم تنگ بود گریه کردیم بهمون سه روز تشویقی دادند..چشماش از عشق میدرخشید شاد بود امیدوار بود که وارد دوره پس از سختی تحصیلی و آموزشی اش شده
اگر همون سه روز رو بهش تشویقی نمیدادن و می موند تو پادگان شهر محل آموزشیش و نمیرفت به محل خدمتش تو تهران، دوم تیر کشته نمی شد و حالا زنده بود پرستار جوون من که حتی یه بار لباس سفیدش رو نپوشید و تو دومین روز خدمت شهید شد
چه کردی با عشقی که به ضامن آهو داشتم خداااا؟
نابودم کردی باباش رو کشتی نور لامپ اذیتم میکنه صدای زنگ بوی چای بوق ماشین هرچیزی که نشان از زندگی داره که اون بچه ازش محروم شد و نمیدونم چطور میتونن قبول کنن که این به صلاح بندگانت بوده فایده دهها سال عذاب یه خونواده در فراق یه دسته گل چیه ما به چی میرسیدیم که با محبتت نمیشد و حتما باید درهای جهنم رو به روی ما باز میکردی و تمام راه ها رو برای نجات از لحظه ای شکنجه به رومون می بستی که مرگ درمان نداره😔
میگن برو زیارت دلت سبک بشه مگه کسی که جوونش رو به این مفتی ازش خدا گرفته دلی داره که سبک بشه؟ اصلا میدونی داغ جوون رعنات اونم اینقدر معصومانه به دست دشمن وسط پادگان پایتخت جایی که نباید می بود درس خونده بود که نره و بره بیمارستان یعنی چی؟
چطور برم مشهد و پرچم بارگاهت رو بیینم امام رضا😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 مگه اشکهای بچم روی پرچمت نچکیده بود ؟
وای خدا من فقط مرگ درمانم هست زندگیم رو گرفتی جونم رو هم بگیر این زندگی این خونه این ساعتها رو کسی درک میکنه که روش بنزین ریختند آتیشش زدند یا با مارهای سمی محبوسش کردند و بعد تمام درها و پنجره ها رو هم به روش بستند و بهشم گفتند شاید مرگ چهل سال دیگه بیاد😔 تو سوزوندی ما رو، کشتی ما رو ، بچه مون رو یه بار ما رو دقیقه ای یه بار ثانیه ای یه بار
تو که شهدات رو از بین ما مردم بدبخت عادی انتخاب میکنی اگر هستی که خوشا به عدالتت به رحمانیتت