بچه ها من از سه سال پیش ینی از ۱۷ سالگیم آرزو داشتم خونه مجردی داشته باشم و تنهای تنها زندگی کنم تو شهری که دانشگاه قبول میشم
و اصلا دوست نداشتم شهر خودمون دانشگاه برم
حالا ۱۹ سالگی دانشگاه قبول شدم تهران
ولی یک سال مجبور شدم خوابگاه بمونم و منی که بشدت درونگرام خیلی بدم میومد با چند نفر تو یه اتاق زندگی کنم اون یک سال خیلی عذاب کشیدم
حالا دیروز بالاخره خونه مجردی خریدیم برام اونم نزدیک دانشگاه که خیلی خیلی منطقه ی گرونیه
یه خونه ۶۲ متری خریدیم شش میلیارد و نیم
و خونه خوشگلی هست کلا ده دیقه پیاده تا دانشگام فاصله داره
قراره رنگشم عوض کنیم و وسایل بگیریم برا خونه
ولی خب اصلا اصلا خوشحال نیستم و هیچ ذوقی ندارم با اینکه سال ها آرزوشو داشتم
اینم بگم سه ماه پیش دوست پسرم فوت کرد و از اون موقع افسردگی شدید گرفتم و همه چی برام بی معنیه
تازه دیگه این اواخر سعی کردم خودمو جمع کنم ولی هیچی خوشحالم نمیکنه
بنظرتون طبیعیه ؟
و کسایی که فوت عزیزشون رو تجربه کردن میتونین بگن تا کی قراره ادامه پیدا کنه این حال بدم
شما اگه بودید چجوری کنار می اومدید با این قضیه؟