تا بهحال خودت را از بیرون تماشا کردهای؟! به آن آدمی که در کمال خستگی، همه چیز را راست و ریس میکند، بیمهری میبیند و همچنان میخندد. که با کمترین واکنش قهرآمیزی دیوارههای قلبش از درون فرو میریزد و همچنان حفظ ظاهر میکند و به روزمرگیهایش میرسد، صبحانه میخورد، کار میکند، عطر میزند، آرام میماند و تهماندهی اشتیاقش را برای زندگی حفظ میکند. تا بهحال از بالا به خودت نگاه کردهای؟ به موجود مهربانِ غمگینِ تلاشگرِ ناچاری که بیش از آنکه زندگی کند، جنگیده! بیش از آنکه شجاع باشد، ترسیده، پا پس نکشیده و چشمسفیدانه ایستاده و ایستاده و دوام آورده.
تا بهحال خودت را از بیرون تماشا کردهای؟