ساله فقط سادگی و صبوری خرج دادم در برابر عصبانیت ها بی منطقی ها کتک ها ازار روحی دادن ها. خستم خیلی خسته. بهم کمک کنید باسیاست باشم از این ب بعد . جاری دارم جلوی ما هر توهینی ب شوهرش میکنه هر حرفی رو میرنه ولی شوهرش دست به سینه اونه همه چی رو هم بنامش زده . بخاطر زنش قید خانوادشم زده و فقط کنار خانواده زنشه. اونکقت من که ۱۹ سال صبور بودم سکوت کردم حرمت حفظ کردم سهمم تتهایی دلمه. بگین چه کنم.
برادرش مطیع زنشه بدون اجازه زنش هیچ کجا نمیره هلچ کاری نمیکنه. چندین بار همسر احنق و خنگ منو مسخره کردن و این احمق همچنان دفاع میکنه ازشون. الانم باز بحث کردیم گعتم ببین داداشت هربار میاد شهر ما هیچی نمیکه خونمونم نمیاد اونوقت تو هربار میری میگی اول بریم خونه برادرم ادم باید عزت نفس داشته باشه وقتی اونا نمزخوان رفت امد کنن چرا تو محکم نگهشون داشتی یهو داغ کرد گفت دهنتو ببند جهنم که تو دیگه نمیای خونه برادرم من همیشه میرم خونشون مگه خودشون زبونی بگن دیگه خونه ما نیا. بخدا بیشعورترین همسر ابن شوخر منه. بنظرتون چ کنم این نفهم سر عقل بیاد. همشم میگم به خودم اسم اون عن ها رو نیارم ولی دلم میسوزه این اینقدر احمق و سادست که زن برادرش داره اینا رو گول میرنه