نمیزارن تا مدرسه تنها برم یکدفعم با دوستام تنها نرفتم بیرون داداشم ک فقد دو سال ازم بزرگتره تا9شب بیرونه منم میبینم دلم میخاد ابجیم الان مجردی رفته مسافرت
منو تا مدرسه نمیزارن برم بیام خودم
میگم باشگاه بفرستید بابام ماشین نداره
مامانم همه جا باهام بیاد میگه اگه بری من میاد دم در میشینم چون راهش دوره میگه پول میخاد ک همش برم و بیام
همونجا میشینیم باهم میایم دو دفعه پول بدیم
بعدشم یکم خجالت میکشم حس تحقیر شدن بهم دست میده
همه رفیقام ک کنارمن از بیرون رفتناشون تعریف میکنن حالم بهم میخوره
مولان مامانم یک ساعت قبل از تموم شدن مدرسه میاد داخلحیاط میشینه ک من تنها نرم فقد خونه ب غرورم لطمه میخوره
55سالشه
منم کلاس نهمم