همش به شوهرم(عقدیم)گیر میده
ی روز باهاش خوبه میگه که اره پسر خوبیه دوستت داره فلانه
ی روز اینقدر در گوشم میخونه و میگه این چیه نمیخوادت
اینجوری و فلانه و ...واقعا خسته شدم از کارای مامانم
بیشترین اشتباه هم از خودم بود که یکی دوبار اول که بحثمون شد به مامانم گفتم .. حالا همونا رو میکوبه تو سرم
الان با مامانم و شوهرم میخوایم بریم بیرون
برگشته بهم میگه رژگونه بزن یکم ب خودت برس
من گندمیم و از نظر خودم رژ گونه بم نمیاد
اخه ضدافتاب بی رنگ هم میزنم کلا و ارایشو کنار گذاشتم فقط ی ریمل و رژ همین
بعد میگه مگه من مثل توام این همه محصول برا پوستم میخرم آخرشم هیچی نشه و سیاه بمونم🫠💔
قلبم خیلی شکسته ازش