2777
2789

توهمه شهرها تقریبا فامیل داریم ولی هیچوقت خونشون نمیریم ...راحت ی هتل یا مسافرخونه میگیریم ولی یه شب میریم سر ب فامیل میزنیم و اگه دعوت کنن هم باز میریم و ی شب هم ما اونهارو میبریم بیرون مهمون خودمون ...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

توهمه شهرها تقریبا فامیل داریم ولی هیچوقت خونشون نمیریم ...راحت ی هتل یا مسافرخونه میگیریم ولی یه شب ...

اخه اونا میان خونه ما میمونن 

بعدشم اصلا خودشون دعوتمون کردن که بریم 

الانم من واقعا نمی فهمم مگه ما بخاطر اینکه خونه نداریم میریم اونجا یا اینکه دو وعده غذا بخوریم؟ میریم برای دید و بازدید 

هر جایی غیر از خونه خودمون اذیتم اگه کسیم بیاد بمونه باز اذیتم حوصله مهمون ندارم جایی برم مهمونی بعد ...

به نظرت نشونه افسردگی نیست 

من مامانم اینجوریه ما رو هم افسرده کرده 


به نظرت نشونه افسردگی نیست من مامانم اینجوریه ما رو هم افسرده کرده

نه افسرده نیستم حسرت یه رابطه اجتماعی بدون استرس به دلم مونده کلا چون بقیه زیاد گیر میدن بهم آرامشم رو به هم میزنن یا یهو یه کاری می کنن برای محبت بهم ولی بیشتر دردسرم میشه یا همش می خوان نصیحت و دلسوزی بی جا بکنن یا بکشن زیرکار فراری میشه آدم شاید مادر شما هم همین جوری شده باشه

همه که اینجوری نیستن

اگه این موارد نباشه شاید مادر شما تو زندگیش مشکلاتی داره که دیگه دل و دماغ ارتباط با بقیه رو نداره

شاید روزای سختی رو پشت سر گذاشته یا داره می گذرونه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز