همشون رو غول میبینم حتی اون پسر خوشگل خوشتیپارو اعتماد به سقف دارن احساس مالکیت می کنن سفره جمع نمی کنن ظرف نمیشورن همش توی خیابون رانندگی زن هارو مسخره میکنن خدا شاهده اینقدر بد رفتار کردن کنار ماشین میرم حالم بد میشع چه برسه رانندگی کردن از ازدواج متنفر شدم اصلا ازدواج به نفع اوناس عروسای خالم یک قاشق غذا بخورن باید یه بار طرف بشورن ولی واسه دامادش سفارشی غذا می پزن تازه به دهنشم می کنن ولی حرف و حدیث ها پشت سره عروسه دیگه خسته شدم از دختر بودن بابا خیلی از خانوم ها هم شاغلن چرا باز اونا ظرف نمی شورن چرا یه سفره نباید جمع کنن؟ مگه چلاغن ؟ دست ندارن؟ بعد میگن نه اونا مردن ! خب باشن مگه چیه ما هم زنیم ینی حالم دیگه داره بهم می خوره تازه بداخلاق و زورگو هم هستن و پاش هم برسه حتی دست بزن هم دارن !