یه بار عقد بودیم مامانش گفت چه همه کفشی داری کفشاتو ببر خونه بابات کل جاکفشی پر شده شوهرم گفت کفشی نداره که دو سه تاس کجاش جاکفشیو پر کرده بعد مادرشوهرم هیچی نگفت خندید
اونم چون شوهرم نمیزاشت برم خونه بابام اونجا بود الان یادم اومد بغض کردم چه دوران سخت و خفت باری بود
بذار شوهر کردم بهت میگم😂
هیچوقت پشتم در نیومد. فقط تحقیر کرد.
یبار نصفه نیمه پشتم در اومد جلو مادرش . اونم تهمت هرزگی زده بودن
واییی منم یه اقایی گیر داد بهم
بابام به باد فحش گرفتش 🤣🤣🤣
البته ما مسجد نبودیم بیرون بودیم
مرده خیلی نحس بود چون شال رو سرم نبود کارم راه نمینداخت
هیچ جا
جلوی خانواده همسر سابقش بالاخره وایساد
یعنی پدرش این جرئتو بهش داد قبلش واقعا این کارو نمیکرد
و برادرهمسر سابقشو مجبور کرد ازم عذرخواهی کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
