کلا از وقتی ما اومدیم خونه خودمون خونه ما نیومدن و هرجا از سمت خانواده من دعوت میشدن نمیومدن در صورتی ک قبلش یکسره خونه ما بودن چون خیلی باهاشون صمیمی بودم
ولی ما هرچند وقت میرفتیم اونجا تا موقعی ک شوهرم فکر کنم نزدیک دوماه بود نرفته بد بعد داداش کوچیک ترش بهش پیام و کلی فحش و چرت و پرت گفت ک خاک تو سرت چسبیدی دره ک ون زنت و نمیای خونه مامان بابات و کلی حرفای دیگه در صورتیکه این وسط من بدبخت یکسره ب شوهرم میگفتم برو خونتون
بعدش به مامانش پیام داد گفت به .... بگو دهنشو ببنده مامانشم گفت حالا اون ی چیزی گفته تو نباید جوابشو میدادی شوهره منم از همون موقع گفت برین باهم خوش باشین خدانگهدار
دیگه ام نه رفته نه زنگ زده اوناام همینطور