مامانش از من جوونتر و سرحال تر مونده با اینکه ۷۰ سالشه
آشپزخونم دیروز روغن ریخت مجبور شدم کلا تمیزش کنم گاز و کف آشپزخونه رو
اونوقت شوهرم ۵ دقیقه پیشم موند داشتم پشت گاز رو تمیز میکردم ازش ی چقزی خواستم میگفت تو باید دونفر کنارت باشن کمکت کنن بعد رفت زود لباساشو عوض کرد ساعت ۱۱ تو یه شهر دیگه ک یه ساعت راهه قرار کاری داره اما رفت خونه مادرشوهرم الان یک ساعته اونجاست
بخدا کار همیشه شه چون تو یه ساختمونیم دیگهدارم از دستش سکته میکنم چیکارکنم چی بهش بگم چطور بزرگش کنم