یعنی آدم اینقدر اشغال طبقه پایین مون زندگی میکنه البته ازبی عرضه گی خودمم هست این کاراومیکنه رفته مراسم ختم زن عموم (چون اخیرن با دخترعموم دوست شده رفته مراسم مادرش)اینقدر ازم بد ودروغ ساخته بدترین حرفشم این بوده پدرم برام زنگ میزد برنمیداشتم میگفتم چش ندارم ببنمش البته بابام ۱۳سال فوت کرده یسری مشکلاتی داشتیم ولی قهر نبودیم ولی الان ۴ساله همسایمه انگاربابام ازاون دنیا برام زنگ میزنه اینم میبینه جوابش نمیدم عمه احمقم هم قبول کردسه روز گریه کرده بامن لج افتاده سر سادگی یا بدجنسی کلی بهش اطلاعات رسونده اونم همه جا نشسته گفته وقتی فهمیدم تا ۳روز مریض شدم ازتو صورتم بخارمی اومد چطور سکته نکردم خودم تعجب میکنم بعد شوهرم گفت برخورد نکن فراموش کن حساسی برادرم مریضه میکشینش سکوت کن بخودشم بگم یه بازیگری هست خودمم ازحرفم پشیمون میکنه خرم سلطان پیشش لنگ مینداره
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
خیییلی درهم نوشتی نفهمیدم واقعا مخصوصا اون بخشی که راجب بابات بود
فقط 13 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
می گفت : همه چی رو نگو...هر چی بگی ،بیرون میاد میره تو هوا تا یه روزی یه جا سبز شه! چیزی که نمی دونی رو نگو چیزی که نمی خوای بشه رو نگو...چیزی که خوش نیست رو نگو...چیزی که میشه بدبختی کسی رو نگو... حرف های خوب بزن، بذار بیان یه جا بشینن سبز بشن💚
پدرتون فوت کردن،روحشون شاد ،هر کی هم هر چی گفت از عمه و عمو بگین سپردمش به خدا کار دیگه ای از دستم برنمیاد شما هم ببینین طرف منه برادر زاده تون هستین یا مردم که من تکلیفم رو باهاتون بدونم