من روز های پنجشنبه یا جمعه اجازه دارم برم خونه مادرم
امروز صبح ساعت ۱۱ حدودا بود که زنگ زدم شوهرم
گفتم اقا اگه اجازه بدید برم خونه مادرم گفت برو تا ساعت ۵ خونه باش گفتم چشم
منتظر شدم تاخودش از محل کارش بیاد دنبالم ببرتم
منو برد گذاشت خونه مادرم
ساعت حدود ۵ شده بود که زنگ گفت میاد دنبالم متاسفانه امروز خالم و پسر خالم و دختر خاله خونه مامانم بودن
پسرخاله من فوق العاده انسان موذی ابزیرکاهی هست و چون شوهرم وضع مالیش خوبه به اون حسادت میکنه کلا نسبت به شوهر من حرص داره
شوهرم اومد که بیاد دنبالم مادرم تعارفش کرد بیاد بالا نیم ساعت بشین شوهرمم به اصرار مادرم اومد
از اول که شوهر اومد پسر خاله ام مثل دیوونه ها زل زده بود به مم در حالی که قبلش اینطوری نبود منم حجابم خوبه مانتو بلند روسری پوشیده هستم اما پسرخالم از قصد این کار رو کرد
از خونه مادرکه اومدیم بیرون
شوهرم پرتم کرد توماشین گفت که تا یک ماه حق نداری خونه مادرت بری
هرچی بهش کفتم این از سر حسادته قبول نکرد گفت اگه اونجا مادرت نبود بلند میشدم میزدم دهنش
وقتی یه حرفی رو شوهرم بزنه یه میلیمتر هم ازش کوتاه نمیاد