سلام
من باردارم بنابه دلایلی با شوهرم تصمیم گرفتیم عید دیدنی هیچ جا نریم جز خونواده هامون، خونه برادرشوهرم بودیم پدرشوهرم گفت ما ساعت 10 میریم خونه دایی ...، شوهرم برگشت بهم گفت ماهم بریم،گفتم هرطور صلاحه
اومدیم خونمون، موقع رفتن جلوی ماشینمون یه ماشین نگه داشته بود که پدرشوهر و مادرشوهرم گفتن ما پیاده میریم، عمه شوهرم و من و شوهرم قرار شد با تاکسی بریم
کفش های پاشنه بلندمو پوشیده بودم خیلی اذیت میکردن گفتم تا سر خیابون با اینا نمیتونم بیام برم عوضشون کنم، هیچ کدوم از کفش هام اندازه پام نشدن ، یه بابت پوشیدم و پشتشو خم کردم
تا سر خیابون رفتیم ولی تو دلم خجالت میکشیدم که سالی یبار میریم خونشون، اگه حرف دربیارن چی ، که به شوهرم گفتم من نمیرم، برگشتم نظر عمشو بپرسم دیدم داره بهم میخنده، به منم برخورد گفتم نمیرم که نمیرم، برگشتیم خونمون، شوهرم باهام قهر کرد خوابید
منم تو فکرم که اگه حق با اونه بیدارش کنم عذر بخوام اگه با منه باهاش حرف نزنم.