الان مادر من نمونه یه زن زرنگ و همه فن حریف تو همه موارد زندگی هست از آشپزی و کارای خونه و ترشی و رب و آلوچه و خیاطی بگیر تا کارای بیرونی مثل انندگی و چیزای دیگه ولی بخاطر روحیه ای که داشت منو مثل جوجه بار اورد با وجود لیسانس از بانک رفتن هم میترسم یا رانندگی با بچه جرات نمیکنم تو معاشرت با خانواده همسرم زبون و سیاست ندارم برعکس من خواهرشوهرمه مادرش کمی ساده تر هست و نخواسته چیز زیادی تو زندگی جز آشپزی و حسادت به عروس یاد بگیره اما اون هنری که دخترش بلد نیست وجود نداره خیلی هم خوش مشرب و باهوشه برعکس مادر شوهرم که گاهی بعضی حرفهایی که نباید بگه از دهنش میپره و خواهرشوهرم ازش کفری میشه...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
کاش من روح بودم، باور کن روح خوبی میشدم، نه کسیو اذیت میکردم، نه عین روحهای مسخره بیمصرف میشدم، برای خودم سوار وسیلههای شهر بازی بسته میشدم، برای خودم کل گلای گل فروشی بو میکردم، از قفسههای کتابخونههای بسته رد میشدم، بلند بلند آهنگ میخوندم و میرقصیدم، حالا توام یواشکی هی بغل میکردم، به کی برمیخورد آخه♡
اصلأ اینطوری نیس. میتونیم بگیم چون مامانت زیادی زرنگ بوده شما زرنگ با نیومدی چون بهت مسوولیت نداده ولی مادر ساده دخترش زرنگ نمیشه یک چندتایی رومیشناسم اینجوری