من دانشجو بودم بعد عقد گفت که نرودانشگاه از محیطش خوشم نمیاد گفتم باشه
اجازه نمیده برم سرکار
یا اجازه نمیده برم کلاس هایی که دوست دارم
اجازه نمیده برم تفریح با دوستان
بعد عقد هستیم هیچ تلاشی هم نمیکنه که زود تر بریم لااقل من سرم بع خونه زندگیم گرم شه چون خونه پدرم مادر اجازه هیچ کار یا کمکی به من نمیده
بعد خود آقا سرکار میره
باشگاه میرع
با دوستش بیرون میره
به بهونه موقعیت کاری از مهر دانشگاه هم میخواد بره
منم جای اون بودم حاضر نبودم برم سر خونه زندگیم والا