گاهی آدم اونقدر تنها میشه که حتی صدای خودش هم غریب میشه...
دل شکستهام، شبیهِ شیشهای که هزار بار ترک برداشته،
هیچکس نمیبینه اما هر لحظه داره میریزه.
بعضی زخمها درد ندارن،
ولی هر شب با هقهق توی گلو یادآوری میشن.
هیچکس نمیفهمه چقدر خستهام...
خسته از آدمها، از قولهایی که هیچوقت عمل نشد،
از دوستداشتنی که فقط دروغ بود.
تنهایی یعنی همین...
اینکه بغضت رو قورت بدی،
لبخند الکی بزنی،
و فقط بالشِ خیسِ شبونه شاهدِ دردات باشه..