بیاین بخشی از اتفاق امروزتون رو تعریف کنید دوست دارم بدونم زندگی ها بقیه چطوره

صبح تا ظهر دکتر بودم ظهر اومدم کلا تابع ای آماده کردم بعد از ظهر یه چرت زدم 

لباسای روی بند تا زدم جمع کردم 

امروز شوهرم جایی کار داشت دیر اومد خونه ازش ناراحت بودم فاز قهر گرفتم 

مخلوطی از خوابیدن و خوردن و گوشی کردن و کار خونه انجام دادن و شب مهمونی رفتن و عموم هم ظهر مهمونمون بودن 

پسرمو تازه ختنه کردیم درگیر اونیم مدام مراقبشیم نمیتونیم بغلش کنیم 

برا تعویضش کلی وقت میذاریم دوتایی انجام میدیم تا دستش نخوره 

خلاصه کارمون در اومده و حسابی خسته میشیم 

ایشالله این یه هفته بگذره 

بخاطر. قطحی برق تا ظهر میخوابیم دقیقا تا ۱۲ بعدش بیدار میشیم نهار میخوریم بعدش یکم آموزش میخونم و غروب هم با مادر شوهرم می‌زنیم بیرون قدم می‌زنیم 

نگم امروز خدا چه رحمی بهم کرد

صبح بیدار  شدم رفتم دستشویی دوتا گنجشک رو لوله ابگرمکن پر کشیدن

منم از صبح بشدت بی حال سرگیجه  و حالت تهوع داشتم چند روز جابه جا کردیم خونه گفتم شاید بخاطر حجم کار این مدته خسته شدم  خلاصه تا ۱۱ شب هرچی مسکن میخوردم فایده  نداشت یه لحظه از ذهنم گذشت نکنه هوا خونه سالم نیست  چون یکم  تنگی نفسم داشتم شوهرمم امروز  سرکار بود  تصویر گنجشکا صبح اومد تو ذهنم گفتم همسرم لطفا لوله ابگرمکن چک کن ....... باورتون نمیشه حدود نیم متر راحت لونه درس کرده بودم پر چوب و برگ و پر کیپ کیپ بود فقط خدا بهمون رحم کرد

عکس ببینید لطفا همیشه لوله ابگرمکن   و بخاری و هود همچی چک کنید

دیشب خونه مامانم بودم تا ۵صبح با خواهرم حرف میزدیم امروزم تا ۱۰:۳۰ خواب بودم بعدش جمع وجور کردم اومدم خونمون صرف نهار و استراحت بعدش نون پختیم چون نون مغازه نمیخوریم و شب رفتیم پارک باقلیون و چای و شام الآن برگشتیم خونه

امروز صبح نه اینا بیدار شدم

با کراشم حرف زدم یکم و از قهر دراومدم 

مریضم باز دل درد و اینا داشتم

فامیلامون اومدن خونمون غروب بعد رفتن خوش گذشت این بخشش اگ دردو در نظر نگیریم

بعد دراز کشیدم یکم دردم کم شد 

باز حرف زدم باهاش

شام خوردم

اینستا و نی نی سایت بودم 

و در نهایت الانم دارم میرم دراز بکشم و اهنگ گوش کنم و حرف بزنم بیادش 

جدیدا خیلی تپش قلبمم زیاد شده قلبم مشکل داره عاشقم نمیشه بشم🫤حالم بد میشه همش