اولین باری که همو دیدین

روز جهانی دختر بود اولین دیت

عاشق ماکارونی بود

ماکارونی درست کردم با سالاد اینا 

اومد دنبالم

گل خریده بود

تو کافه بودیم یهو اهنگ پلی شد و کیک اوردن:)

و من خرذوق و بی اطلاع از عواقب رابطم💔

یه ماهه

یه سال بود رل بودیم

ممنونم

اولین بار تو مجازی آشنا بودیم اون تهرانه من زنجان. اولین بار که اومد فقط رفیق بودیم. اما اون خیلی عاشق من بود اما من به چشم رفیق اونو میدیدم. برام یادمه یه دستبند با طرح بال فرشته که رو بال ها پر از نگین بود آورده بود همراه با یه جا سوییچی و چن تا چیز دیگه یادم نیس. بعدش اومد رفتیم یه پاساژی ذرت خوردیم اون موقع 17 سالم بود. ذرت مکزیکی هم بدمزه بود بعد خدافظی کردیم از هم برگشت شهرشون. بار دوم هم که اومد باز به چشم رفیق میدیدمش. یه اتفاق دارک افتاد از هم جدا شدیم تا 4،5 سال بعد دوباره اومد دیدنم(اما این بار به چشم رفیق نه به چشم عشق) برام یه گردنبند نقره خریده بود. یه بار دیگه هم اومد باز برام گردنبند نقره خرید. من تا حالا هیچی براش نخریدم 

یکی دیگه هم بود اونو خیلیییی دوس داشتم بار اول ذوق مرگ شدم دیدمش 

یکی دیگه از پار تنر هامم تو دانشگاه آشنا شدیم 🤣رفیقش که پسر بود با رفیقه من که دختر بود رفیق بودن. بعدش من یادمه یه چیپس خریده بودم. دوستم که دختره به اونا گف وظیفه ی دوسته من نیس چیپس بخره خودتون برید بخرید. اونا هم نرفتن بخرن. همه چیپس منو خوردن 🤣بعد دیگه از اونجا دوس شدم باهاش اما فقط در حد دو سه ماه که البته جدا شدن مون صد در صد تقصیر من بود... چون هی میگف بریم بیرون و من بخاطر محدودیت هام نمی‌رفتم. البته از راه دانشگاه میرفتیم اما همینجوری وقتایی که دانشگاه نداشتم میگف بریم بیرون من نتونستم برم. بعد جدایی هم همش گف من دوست دارم اما توجهی بهش نکردم. دلم زیاد باهاش نبود یکم خسیس بود 

اولین بار رفته بود کرمانشاه بهم گفت میخوام برم بازار بعد یکی دو ساعت عکس چند تا لباس ست مردونه فرستاد گفت کدومش؟یکیشون خیلی خوشگل بود گفتم این،بعد دیگه غیبش زد تا چتد ساعت کلی زنگ زدم نگرانش شدم یهو یه آقایی جواب داد گفت فلانی گوشیش رو گذاشته پیش من دکه دارم گفته میخوام برم خرید گوشیمو بزن به شارژ اومد میگم زنگ بزنه😁،خلاصه زنگ زد پریدم بهش گفتم کجا بودییی نگرانت شدم کلی حرف زد گفت بابا رفتم خرید ،اصلا بهم نگفت از لرستان میخواد بیاد جنوب فرداش هر چی زنگ زدم جواب نداد ساعت ۹ شب گفت بذار برم هتل میام یهو پیام داد فردا بیا ببینمت باورم نمیشد گفتم دروغ میگی گفت نه بخدا خواستم سوپرایزت کنم،اومد سر کوچه دنبالم یه رز آبی تزئین شده داد بهم گفت این گل تقدیم به گل خودم😆،بعد نگاه کردم دیدم ستی که من گفتم رو خریده نزدیکای غروب رفتیم کافه یه جعبه گردنبند گذاشت روی میز من فکر کردم مال مشتری دیگست خواستم به صاحب کافه بگم آقا ببر یهو گفت خریدم توی کرمانشاه این گردنبنده بود که خیلی طول کشید😁و دیگه به پیتزا بزرگ و  کلی کاکائو گرفت و راهی شهرستان شد 

خیلی طولانی شد ولی برام این خاطره خیلی خیلی شیرینه

بله عزیزم اما به شدت مامانی هس. من 26 سالمه الان. فک کنم 5 سالی میشه با هم هستیم اما زیاد دلم با اینم نیس 🤣🤣میدونی چیه؟ من یک پسری بود هم کلاس دانشگاهم بود تنها کسی که واقن عاشقش شدم اون بود. بعدا هم با هم رفیق شدیم اما هرگز اون منو به چشم عشق ندید 🥲خیلی هم رفیقیم و زیادی باهام راحتههه اما به چشم عشق همو ندیدیم. همیشه میگف تو خیلی خوشگلی من حسرت میخورم ندارمت. میگف عکساتو هر روز میبینم. تو دانشگاه همش بهم زل میزد. حتی من تو دانشگاه بخاطره اون زیاد با پار تنر خودم نمیگشتم همون که گفتم خسیس بود. ولی خب قسمت نشد با این بمونم هنوزم دوسش دارم 

آره عزیزم هنوزم با همیم و گردنبنده گردنمه

قربونت بشم من🤍