من امروز روی یه صندلی نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم و به هیچ کسی کاری نداشتم..
یهو دوتا پسر از کنارم رد شدن و با حالت تمسخر یکیشون گفت که هه شاعره شعر میگه
دوباره برگشتن از کنارم رد شدن و با حالت بشدت مسخره ای گفتن که :نوشتن خاطرات روزمره ام و یه ادا های بشدت زننده ای درآوردن.
من واقعا یک لحظه عیبم از خودم اومدم که اونجا نشستم و کتاب دستم بوده.شاید مشکل از من بوده که توی همچین شهر مضحکی با ذهن های پوسیده همچین کاری کردم.
مامانمم بهم گفت که اشتباه از تو بوده و نباید این کارو میکردی.
بنظرتون کار من اشتباه بوده؟