نمیفمم چرا تو خونه پدر پیشرفته عیبه

تهرانی؟سرکارنمیری؟؟

امروز رفتم تو۲۶سال..سعی کن ایندتوبسازی چون ماهادیگه دختر مجرد قبل نیستیم که من ازوقتی اومدم ت پدرم ازفرداش رفتم دنبال کار 

یه کم یه کم عادتشون بده تا بتونی استقلال پیدا کنی.

منظورم این بود که ابزار استقلال رو داشته باشی مثل موبایل، حساب و کارت بانکی، که فکر کنم داری. کلید هم که احتمالا داری.

حالا هر جا میخوای می تونی بری. 

به بهانه های ساده و کوچیک برو بیرون تا عادت کنن.

مثلاً بگو میرم دکتر، فیزیوتراپی و ماساژ. بگو بدنم درد میکنه هر ماه باید برم. یا حالا هر بهونه ی بهتری که خودت میدونی.

این روش من بود😂

کم کم عادت میکنن و از اینجا به بعد کار پیدا کن. پولت که یه کم زیاد شد، برو خوابگاه با دیگران زندگی کن. 

۳۳ سالمه. خیلی گیر میدادن اما انگار ۳۰ سالم که شد، آروم‌تر شدن. با خودشون گفتن این دیگه پیرزنه🥲

تو خونه بیکار بودم اما خیلی تمرین میکردم که بتونم به یه شغلی برسم چون کار تو رشته ی خودم پیدا نمیکردم(انسانی)

از لحاظ روانی هم برای خودم زندان ساخته بودم و استقلال و پیشرفت رو سخت کرده بود. حرفای مادرپدرم رو باورکرده بودم که نمیشه/نمی تونم...

چون خودشون زندگیشون بده و موفق نشدن. جلوی تو رو هم می خوان بگیرن.

یا حسادت دارن.

از من نصیحت که اگه می تونی در کنار دانشگاه رفتن، یه مهارت پول ساز هم یاد بگیر. که اگه اون نتیجه نده...