این بلا سر منم اومد
عروسی یکی از بستگان ھمسرم بود
15 نفر از فامیلای شوھرم از شھرستان اومدن خونہ من خوابیدن
حالا منم 10 صبح باید سالن میبودم
با ھمسرم دعوام شد کہ نمیتونم ناھار براشون بزارم
زنگ زدم مادرشوھرم گفتم زنگ بزن بہ فامیلات بگو ناھار بیان خونہ خودت
حالا ما میریم شھرستان برا عروسی خونہ ھیچکس نمیریم
از قبل خونہ اجارہ میکنیم