واسه بچگیام، واسه خونه باغ مادربزرگم اینا، واسه وقتایی که پدربزرگم بود و وقتی نماز میخوند و حین نماز خوندن انگشتاش تکون میخوردن با دخترخاله پسرخاله ها شیطونی میکردیم و میخندیدیم بهش، واسه اینکه اونموقع انگار زندگی خیلی واقعی تر بود…
کاش میشد یه سال از زندگیمو بدم یه روز برگردم به اون روزا…
پنجشنبهاس برای روح عزیزان از دست رفتهمون صلوات بفرستیم🖤