طولانی ولی لطفا تا اخر بخونید این دوتا ب من تهمت زدن هرقسمتش دارک تر میشه.. من ۶ ساله عروس این خانوادم یه بار نشده بود با خاهرشوهرم بحث و دعوا کنم بحثی هم بین منو مامانش میشد اصلا طرفداری طرف خاص رو نمیکرد .. خلاصه ۱ ماه پیش تولد مادر شوهرم بود دستمون خیلی خالی بود و ۱ سال بود ک عروسی کردیم و قسط وام و عروسیو .. کمرمون شکسته بود تنها کمک مادر شوهرم تو عروسی ب ما ۱ تومن پول بود خلاصه روز تولدش شوهرم گفت چیزی نخر گفتم نمیشه ک مادررت همیشه روز تولدش مارو شام دعوت میکنه ۱ ماه قبلش مث بچه ها یاداوری میکنه ک تولدشه توام شغلت طوریه ک دیر وفت میای حالا من برم شام خونشون خاهرت و شوهرش در بیارن کاددو بدن من خجالت میکشم آقا من رفتم با پس انداز خدم ب این خانوم کادو خریدم ظهر روز تولدش بهش دادم و این خانوم از کادوی من خوشش نیومد مشخصد بود .. عصرش مثلا اومده بود مارو شام دعوت کنه برگشته ب من میگه پسرم ک قرمه سبزی دوس نداره منم میخام قرمه سبزی بار بزارم منم گفتم اره من خدم شام میزارم خلاصه شب دخترش و دامادش اومدن ... الن فرواردر میکنم بقیشو.
اقا منم داشتم شام میزاشتم طبقه بالا خونه مادر شوهرم میشینیم دیدم شوهرم و مادرشوهرم دارن حیاط بحث میکنن گوش واسادم دیدم شوهرم ب مادرشوهرم میگه هرچیزی میشه میبری میزار ی کف دست خاهرات اخرین بارت باشه رمز و راز زندگی من جایی فاش میکنی .. نگو مادرشوهرم ب برادر شوهرم پیش خاهرش گفته پولتو ب داداشت نده ب اون اعتماد نکن برادر شوهرمم اومده ب شوهرم گفته .. ۱ ساعت بعد دیدم مادر شوهرم قرمز شده اومده خونه ما گفتیم چی شده برگشت یه سطل ماست خیار اب افتاده داد ب من گفت واسه چی رفتی حرفایی ک بین متو خاهرام زده شده رو ب پسرم گفتی تو میخایی بین منو پسرم بهم بزنی حاجی منو بگوووو شکه شده بودم این چی میگه گفتم چی مگیی من اصلا خبر ندارم از قضیه گفت چند ماه پبش خونه فلانی منو خاهرام از پسرامون میگفتیم و میخندیدیم تو ام اونجا بودی اومدی گزاشتی کف دست این ک الان ت حیاط ب من میگه از من پیش خاهرات نگووووو شوهرم یهووو برگشت گفت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حالا مادر شوهرم کلی ب من چرتوو پرت گفت و منو شوهرمم داشتیم قانع میکردیم من چیزی نگفتم اخرش برگشتم گفتم ببین روزی چند رکعت نماز میخونی از سن و سالت خجالت بکش اومدی نشستی تهمت میزنی شوهرمم ب مامانش گعت پاشو برو خونت زندگی من بهم نزن
خلاصه مادر شوهرم بعد دو رو پاشد رفت مشهد من ن زنگی بهش زدم ن چیزی برادر شوهرم ۲ شب شام دعوت کرردم خلاصه بعد اینکه برگصت منو رفیق مشترکمون با خاهرشوهرم رفتیم خونه خاهرشوهرم دیدم این کلا تو قیافس با من انکار یه طوری رفتار میکرد من پاشم بیام همش هم تیکه میپروند ب من حتی برگشت گفت مامانم زن داداشم نمیگرفت وااسه داداشم میترسید شبی فامیلشون ک تو محله ماست در بیان
من پاشدم اومدم نیم ساعت دیگ رفیقم بهم زنگ زد رفتم پیشش دیدم برگشته میگه همین ک تو رفتی خاهرشوهرت از تدمیگعت ک ب مامانش بی احترامی میکنی یه سر نرفتی پیشش از مشهد اومده تو کوچه همش جلو همسایه ها تو قیافه ای و رفتی خاله زنک بازی در اوردی بین مامانمو و داداشم دعوا انداخته رفیقمم برگشته گفتع تو دخالت نکن اینا اخرش باهم اوک میشن تو ادم بده میشی
خاهرشوهرم برگشته گفته تو خودت جای من باشی یکی ب مامانت بی احترامی کنه چیکارر میکنی .... من فقط از این ناراحتم ک خاهر شوهرمم نشسته پیش رفیقم حرف ننش زده ک اره فلانی خبر چین کرده در حالی ک من روحم خبر نداشته میترسم این قضیه ب گوش خاله ها ی شوهرم برسه و همشون فک کنن من خبر چینم خدا لعتت کنه کسی ک میشینه الکی انگ تهمت ب ادم میچسبونه
هیچوقت با مادر خودتون هم یک ساختمون نشینید با مادرشوهر که هرگز یعنی هر کاری کنی به مشکل میخوری البته جالبه واسه تولدش این کارها رو میکنه راستش من کلا یک داداش دارم و خدا رو شکر زنش هم خوبه ولی بالاخره هر کاری کنی بعضی رفتارها برای همه قابل پسند نیست من که خودم اصلا فضولی نمیکنم داداشم هم همیشه هوای زنش رو داره بعضی وقت ها مامانم هم یه چیز کوچولو گله میکنه یا طرفداری زن داداشم رو میکنم یا کلا بی طرف میشم والا به من چه زندگی هر کی به خودش فقط مربوطه دوس ندارم هیچ کس تو کارای من دخالت کنه منم اصلا و ابدا دخالت نمیکنم واقعا برای مادرشوهرت متاسفم
هیچوقت با مادر خودتون هم یک ساختمون نشینید با مادرشوهر که هرگز یعنی هر کاری کنی به مشکل میخوری البته ...
چیکار کنم بنظرت واقعا اعصابمو خورد کردن با یه تهمت حاا ل روحی منو ۱ ماهه بد کرده حالا رفته کف دست دخترش گزاشته دخترشم ب رفبق من گفته دارم دیوونه میشم از حرص همش میخام استوری تیکه دار بزارم ت اینستا هعیی میگم عجولانه تصمیم نگیرم