پشت تلفن با رفیقم حرفمون شد رو بلندگو بود اون یکی رفیقمونم پیشم بود میدونی چی گفت پشت تلفون گفت من مثل تو نیستم که شکممو به زور بدم داخل انقدر که نتونم نفس بکشم که بگم شکم ندارم اون یکی هم میخندید میدونی خاستم بگم از این زمونه رفیق در نمیاد تو روت میخندن به وقتش میکوبنت میدونی هنوز میان و میرن اما من دیگه مثل سابق نیستم رفیق فقط خانوادت باهر خوبی و بدی رفیق پدرته که پشتتو خالی نکرد رفیق مادرته که بزرگ کرد رفیق خانوادته که تا دیر میرسیدی نگرانت بود این رفیقا نه تنها بزرگت نمیکنن به وقتش حسابی کوچیکت میکنن از من کوچیک همتون این حرفو بشنوید من ۱۵ سالمه خاستم بگم داشتن رفیق خوب یک در هزار از این عقده ایا رفیق در نمیاد همشون یجا میخاستن بهمون ضربه بزنن حالا دم از رفاقت و فامیلی و.. میزنن ما که یادمون نرفته ولی خوب بیخیال بزار خوش خیال بمونن اونی که دیروز واست دندون تیر کرده بود
نمیتونه الان رفیقت باشه اونی که حسوده نمیتونه رفیقت
باشه اینا همه دایه دلسوز تر از مادرن مثل زن بابان هرچقدرم بخاد مثل مادرت باشه یجا وا میده سکوت کنید و آروم گذر کنید از این آدمای عقده ای