ی بچه کوچیک دارم خیلی دلممیخوادارش جدابشم اصن دیگ دوسش ندارم نمیخوامش خیلی بددهن اصن محبت نمیکنه اهمیت نمیده امشب بهم میگفت حرومزاده پدرمادرت فلانن فوش میداد ب خودم وپدرمادرم سراینکه بچه نمیذاشت لباساشو بپوشم منم دادزدم گفتم از صب تالا خسته شدم تانصف شب سرکاره هیچ بیرون و تفریحی نمیبره میادخونه شام میخوره میخوابه سرش توگوشی چندسال جداازمن میخوابه میگه تواتاق گرمم منم بخاطرحرف امشبش میخوام برم خونه بابام بنظرتون چیکارکنم؟