2777
2789
عنوان

خدمتکار بیچاره

292 بازدید | 20 پست

بچه ها دختر عموم اون روز اومده بود مهمونی یکی همراهش بود بعد که رفت دستشویی دختر عموم گفت این خدمتکار که از زمانی که باردار شدم دیدم یه جورایی بد رفتاری میکرد باهاش من خیلی بدم اومد از کارش برای همین شربت آلبالو که براش بردم از قصد یک جوری که نفهمه لیوانو ریختم روش تا بفهمه با اون دختر رفتار بد نکنه برعکس به من هیچی نگفت به اون بیچاره گفت تو مگه کوری سهیل تورو گذاشته که حواست بهم باشه نه اینکه عین مجسمه نگام کنی دختره گفت ببخشید خانوم این زد تو دهنش منم طاقت نیاوردم گفتم چرا زدیش لیاقت نداری تو تازه به دوران رسیده ای و...دعوامون شد من بلند شدم رفتم خونه دوستمون بودیم که دوستم نمیذاشت من برم این بلند شد گفت من میرم خلاصه دوستم جلوی اونم گرفت من صدامو بردم بالا گفتم این عوضی تازه به دوران رسیده است و...که آخرم گذاشتم رفتم اون دوستم بهم پیام داده که ببینه حالم خوبه اما دختر عمو خودم نه

  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آیا این داستان واقعی است یا زاده ی ذهن نویسندست

زاده ذهن نویسنده

کسی قدر دل پاک مونه هرگز نمی دونه مو "موسی" هم ِبشُم "آسیه" از "آبُم" نمی گیره.نِفهمید و نمیفهمن مُنو درد مونه اینجا مو خط دکترُم خالو کسی قابُم نمی گیره 🍀

اگ واقعی باشه که خب نباید حالت میکردی ب شما ربطی نداشت 

دلم داغ مادر،روشه من مادرموازدست دادمو،ازهمون روز،زندگیم تموم شد انگیزه ندارم دلخوشی ندارم خوشحالی وامیدب آینده ندارم من هیچی ندارم هیچی کاش خدایه نگاب دل من‌میکرد،وب حرمت همون مادرموبرام میذاشت کاش😔😔

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792