فقر خیلی بده ذره ذره ادمو نابود میکنه... داداشم ۱۶سالشه بابام از کار افتاده هست بیکاره.. داداشم میره کارگری میکنه رو ساختمون... عموم خیلی پولداره پسرش همسن داداشمه ولی کار نمیکنه بهترین لباس بهترین خوراک و باهم مقایسه میشن همیشه... پسرعموم رفته باشگاه ثبت نام کرده هی به داداشم پز میداد، اینم با ذوق و شوق رفت ثبت نام کرد لباس خرید کلی ذوق.. چند روز رفت ولی امشب با خستگی و ناراحتی زنگ زد ابجی نمیتونم ادامه بدم چون کل روز تا ۶شب سرکارم خسته میشم بعدش باید برم باشگاه تموم بدنم کوفته و خسته هست کم اوردم نمیتونم .. دلم به حالش کباب شد اگه وضعمون خوب بود نیاز نبود بره کارگری بجاش مثل بقیه همسن وسالاش میرفت پی باشگاه و تفریح خوشگذرونی ولی از ساعت ۶صبح تا ۶ عصر سرکاره پسرعموم تا لنک ظهر خابه از اونورم بهترین غذا اماده و میره باشگاه ولی داداشم نه.. خیلی دلم شکسته .. چیکارکنم اروم بشم