جاریم میره بیرون کافه در حد بستنی و سیبزمینی با پنیر استوری میکنه ایشون(مادرشوهرم)باد میکنه
من ی لباس جدید میپوشم بازم باد میکنن
وضعمون هم مث خیلی از مردم متوسط هستش
نه تفریح آنچنانی نه بریز بپاشی
ی زندگی بخور نمیرو داریم میگذونیم وسطاش ی چیز درحد ی لباس ی بستنی ببینه شروووووع میکنه نصیحت و پند و اندرز ک جمع کنید پس انداز کنید ولخرج نباشید و...
واقعا چرا
بابا ما ک مث خیلیا از این شهر ب اون شهر مسافرت نمیریم رستوران و فلانم نمیریم
دلخوشی کوچیکمونو چرا نمیتونی تحمل کنی آخه زن
من بستنی نخورم بتونم جمع کنم طلا بخرم؟؟؟