من پرستارم. تو بخش مون یک مریض داریم. یک خانم متاهل بیست و خورده ای ساله سرطان داره. زن و شوهر هر دو معلم هستن. انقدر این شوهر عاشقانه پیگیر وضعیت بیماری و دارو ها و آزمایش های زنش هست که من میشینم دقیقه ها بهشون زل میزنم. هر بار خانمش تب و لرز میکنه یا درد داره میشینه پایین تختش ماساژش میده و باهاش شوخی میکنه که دردش یادش بره. حالا امروز هم تولد خانم هست با کلی ذوق رفته براش کیک تولد خریده و دوست های دختره رو آورده توی بخش. هزار بار میاد کنار استیشن ما دقیق دقیق راجع به همه ی ازمایش ها و دستورات دکتر و پیگیری ها میپرسه. واقعا همچین عشقی رو برای همه ارزو میکنم.