یه زنجیر طلا داشتم شوهرم برام خریده بود مامانم زنجیرش پاره شد دادم دستش بعد رفته بود یچیزی قسطی خریده بود گذاشته بود حالا که قسطش تموم شد گفتم بده نمیداد گفتم شوهرم ناراحت میشه بده ازش گرفتم ناراحت شده که شما انقدر پول خرج میکنین اینو ازمن گرفتی
بعد یه النگو هم برای مجردیم برام گرفته بود بهم نداد بیارمش فروختش بعد شوهرمم هردقه میگه النگوت بیار
موندم چیکارکنم شوهرم بشدتت دعوایی و حساسه گیر افتادم چیکارکنم