بیاین براتون تعریف کنم. به نطرتون این همه ریلکس بودن من و اعتماد به نامزدم درسته؟
با دوستاش شب رفتن کویر، اونجا به یه گروه جوین شدن. بعد تو این گروه یه ماشین اومد یه عالمه دختر، دخترای خراب متاسفانه و نامزدم داشت تعریف میکرد خیلی اوضاع خراب بود. یکی از اون خانوما از یکی از رفیقامون خوشش اومده بود. دوست ما هم رفت شمارشو گرفت. خلاصه برام تعریف میکردم که چقدر وضع خراب بود گفت واقعا محیط خانوادگی نبود من اگه بخوایم بریم تو رو اونجا نمیبرم قبلش میپرسم ببینم چجوریه دام نمیخواد تو این محیط ها بری، گفتم خب اکر محیط بدیه تو هم نباید بری، گفت نه منم نمیرم دیگه، بعد ته حرفاشم گفت واقعا ادم این چیزا رو میبینه به خانوم خودش خیلی افتخار میکنه که اقا اقلا زن من اینجوری نیست و این حرفا
به نظرتون اگه یه بار دیگه با دوستاش خواست بره کویر من باید سفت و محکم بگم نه؟ اینجوری دیگه چیزی برام تعریف نمیکنه ازم پنهان میکنه، همیشه هم تون جور ادما بهشون بر نمیخوره که