چند روز دیگه خواهرشوهرم زایمان میکنه

وااای درکت میکنم.

همسر من هم همین بود.اوایل که دخترم بدنیا اومده بود خواهر برادرهاش به بچم 5تومن عیدی میدادن بعد شوهرم 50 تومن به بچه های خواهر برادرش عیدی میداد.ده تا هستند،دوسه سال تکرار شد دیدیم هیچ فرقی نمیکنه براشون.جبران نمیکنن.منم دیگه نذاشتم عیدی بده بهشون.الان چند ساله نه عیدی میدم نه میخوام

نگو تو رو خدا منو دق نده خب نزار با همون دستی که دادن پس بگیرن قرار نیست هر دو خونواده یکی باشن مهمم نیست خانواده زن باشه یا مرد هر کی بیشتر برات خرج کرد باید براش خرج کنی

منم خواهر شوهرم حامله بود به من نگفتن مادرشوهرم به شوهرم گفته بود بعد شوهرم به من گفت اما به روی خودم نیاوردم نه زنگ زدم ونه تبریکی گفتم بعد چند ماه که حضوری خونه مادرشوهرم دیدمش شکمش بالا اومده گفتم عهه مبارکه مگه حامله بودی خبر نداشتم

من که دلم میخواست نرم ولی شوهرم همراهی نمیکنه .

 اونا هر کاری هم که با ما بکنن ، من میشم ادم بده اونا میشن فرشته .

خب نگن. اینجوری که بهتره. اگه می دونستی ممکن بود توقع کمک داشته باشن. در حین بارداری بری سر بزنی. دست بگیری. چه فرقی می کنه کی بهت بگن. قدم نورسیده مبارک باشه. شما هم در حد توانت و در حد دلت کادو ببر. والسلام

تو یک شهر دیگه پرستار دخترتو از کجا دیده؟

بله متاسفانه .تازه به شوهرم هم که اعتراض کردم گفت تو داری خوشی اونا رو کوفتشون میکنی یعنی یه ذره حق رو به من نداد.

ببین من خبر بارداریم رو تا 7ماهگی نگفتم.بچه سوممه.

چندتا دلیل داره.دلیل اولش اینه سر بارداری های قبلیم نه تنها کسی کمکم نکرد بلکه خیلییییی دلم رو شکستند.سر دختر دومم پدرشوهرم متلکی نبود که بارم نکنه.در مورد اسم بچم نظر شوهرم رو برگردوندن.یعنی خبر بارداری رو دادن نه تنها فایده ای نداشت بلکه خیلی حرص خوردم و غصه خوردم و گریه کردم.تازه با شرایط جسمی وحشتناکی که داشتم هیچ کس دلش نمیسوخت.

دلیل بعدی اینه که به چشم و نظر اعتقاد دارم.الان سر همین یکی که خبر دادم تا دوهفته بیمارستان بودم یا به خاطر خودم یا دخترم😔خیلیییی هم دعا خوندم که رفع بشه...

😥😥😥 امان ازدست شما

چجوری کادو رو پیچوندی

اسرائیل حمله کرد همه چیز قاطی شد ماهم مثلا یادمون رفت

مادرشوهر منم اهل زنگ زدن نیست ، حتی برای اومدن به خونه ی عروسهاش حتما باید دعوتش کنیم.ولی من بازم میرم و میام