رسیدم حرم خورده از شیفت گذشته بود همکارای من روی دوتا صندلی نشسته بودن داشتن با یکپیر زن صحبت میکردن پیر زنه در حال خداحافظی بود یه همکارا بلند شد من نشستم یعنی من دور تر بودم اون رفت من نشستم .
پیر زنع داشت می رفت مکث کرد
برگشت در کیفشو باز کرد یه تراول پنجاه هزار تومانی به من داد گفتم حاج خانوم نمیخام گفت قبول کن اخه تبرک امام رضاست😭😭💔