ولی من کلا دیگه خیالم راحت نیست.همش احساس ناامنی و وجود یه تهدید دارم.آخه خداییش کدوم آدم نرمالی تا این حد پیگیر یه زنه که حتی باهاش همکلامم نشده؟😐
الان جوری شدم که تنها از خونه دوست ندارم بیرون برم،همش میگم این که ۹ ماه از من نکشیده بیرون نکنه خونمو بلد باشه؟نکنه یه جا کمین کنه وقتی تنهام بلایی سرم بیاره؟
خیلی حالم خرابه هرروز.
دلم میخواد پسره یه بلای بدی سرش بیاد داغش به دل ننه باباش بمونه که انقد باعث استرس منه.