شوهرم صبح میره شب میاد منو بچم همش تو شهر غریب تنهاییم سعی میکنم بچمو سرگرم کنم ولی حوصلم نمی‌کشه پارک میبرمش خیلی کم پیش میادشوهرم مارو جایی ببره همش میکه کار دارم اگرم ببره یه ساعت نشده برمیگردونه یا کاری میکنه دعوامون بشه زود برگردیم
امشب بچم گفت بابا سب زود بیا منو ببر شهربازی منم گفتم راس میگه چقد من ببرم پارک سرکوچه شب که رفتیم تو ماشین شروع کرد تخمه شکستن و پوستش پرن میکر. بیرون منم خیلی بدم اومد بهش تذکر دادم بعد جوابمو داد
عزیزم واقعا خوش بحالتون که همسرتون هرشب خونست
من شوهرم کارش جوریه که خیلی وقتا نیست خیلی سخته قدر زندگیتون رو بدونید واقعا
امشب همش تو خودم بودم زنو شورای دیگه شاد بگو بخند من ناراحت بشم کلا تو رفتارم تابلو میشه طفلی بچم میگه چرا شما همش دعوا میکنین
شوهر منم اینه انگار اسبر آورده صبح تا شب سرکاره انتظار داره بعد تموم شدن کارش دوسه ساعت هم بره اسنپ منم نباید حرف بزنم وگرنه جنگ میشه بعدشم که میاد راحت چایی میخوره یه عالمه و با گوشیش بازی میکنه تا آخر شب نهایت اینه ۱۰ دقیقه با دخترم بازی کنه همین ... اصلا کاری هم به خواب بچه به هیچی نداره منم تو شهر غریب
امشب انقد شل و وارفته راه میره منو بچم جلوتر بودیم همش مثلا میخاد به همه بگه من خسته کارم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
