ببینید عزیزان من سال ۱۴۰۴اولین سال کنکورم بود
نتیجه هم باب میل نشد
اتاق مستقلی نداشتم توش درس بخونم یهویی مامان بابام گفتم حیاط که هست تو توی حیاط یه قالیچه پهن کن درس بخونم ما هم تو خونه حرف میزنیم و...منم گفتم نه کتابخونه ولی گفتم نه اجازه بیرون رفتن از خونه نداری
خلاصه وسط سرما با قالیچه تو حیاط بودم یهو ساختمون روبروییمون شروع کرد ساخت و ساز.پسر همسایه جفتیمون هم هر روز بالا سقف میومد دید زدن...مامان بابامم مدام دعوا دعوا..تا حدی که سفره عید قهر بودن و نیومدن و مامانم چند هفته رفت از خونه و....
خلاصه که اوضاع بد و در هم ریخته نتیجه هم طبیعتاً خوب نشد
امسال گفتم بزار پشت بمونم...فعلا هیچ شرایطی برام مهیا نکردن...ولی اگه بعد ۹ساعت درس خوندن اومدم ۹دقیقه استراحت کنم باهام دعوا میکنن که بازم پشت میمونی بدبخت میشیم
کولر هم نداریم
تو اتاق گرما پزون دارم درس میخونم...پنکه اتاق منو بردن برا خودشون....
کولر نداریم چون دارم سقف رو گچ کاری و تعمیرات میزنن...
بابامم هر پنج دقیقه یکبار میگه مامانت نزاشت با تفنگ بکشمت ولی امسال قبول میشی دیگه با تفنگ میکشمت...
قابل توجه عزیزان تا حالا در حد چت هم با پسری نبودم
خرج کن و..هم نیستم تا حدی که خدا شاهده عید امسال حتی یه جفت جوراب هم نخریدم...هم سنت من خرید اینترنتی و بازار و کاشت ناخن و....بخدا من مانتو هام مال چند سال پیشه...خودم هم خرج نمیکنم چون کامل مبدونم اضافی هستم نمیخوام منت خرجشون بالا سرم باشه