با بچه های دانشگاه بحث کردیم
زنگ زدم یکم صداشو بشنوم آروم شم
برگشت گفت امتحانت ساعت ۲ عه گفتم آره
گفت خوندی؟ گفتم آره یکم ۲،۳ بود جزوش
برگشت گفت بقیش چی گفتم بقیشو نداریم هیچکدوم
بعد گفت چرا نمیخونی؟ (لحنش اروم بود) گفت همینجوریشم واحد کم داری ها نخونی فلان میشه فلان میشه
بدتر اعصابم بهم ریخت گفتم بعدا حرف میزنیم خودشم اصلا نفهمید عصبی شدنمو و خیلی عادی خدافظی کرد
خودش وقتی ناراحته زنگ میزنه باهان حرف میزنه حالش خوب شه من وقتی عصبانیم زنگ میزنم بهش اینطوری میکنه(البته من نگفتم عصبانیم گفتم حوصلم سر رفته زنگ زدم بهت صداتو بشنوم آروم شم)
حالم داره بهم میخوره چیکار کنم احساس خیلی بدی دارم احساس اینکه ازم سواستفاده شده(تاپیک قبلیم گفتم به خاطر دوتا دختر آخرش من ادم بده شدم)