خانوما الان خونه ی خواهرمم و خواهرمم نیست یکی زنگ زد گفت مامور برقه منم گفتم زنگ مدیر ساختمونو بزنین میگه زدم هیچ کس نیست
به خواهرم زنگ زدم گفت مدیر هم باهاشون هماهنگ نکرده که مامور میاد
بهش گفتم پس برین ی وقت دیگه بیاین هی ۵ دقیقه زنگ پشت زنگ که درو باز کنین😑 اینم بگم لباس خاصی نداشت که بگم شبیه ماموره تازگیا این محل هم دزد زیاد میاد برای همین درو باز نکردم اصلا
اخرشم فحاشی کرد و رفت
بنظرتون حق با من بود که درو باز نکنم اخه ترسیدم اینجوری که پیگیر هی زنگ میزد حس کردم داره تحت فشار میذاره منو که در رو باز کنم منم الان خونه ی خودمون که نیستم الان باید حواسم به خونه ی خواهرم باشه
نمیدونم چرا اینقدر این موضوع رفته رو مغزم ضربان قلبمم رفته بالا😑
بنظرتون کار درست چی بود توی این موقعیت