من خیلی خواستگار داشتم نمیگم همشون خوب بودن ولی یکی بود هم قدس بلند بود هم وضع مالیشون متوسط روبه بالا بود هم سنش تفاوت سنی کمی داشتیم باهم اصلا ملاک های منو داشت وقتی اومدن خواستگاری خانوادم قبول نکردن من بهشون گفتم که دوست دارم با این ازدواج کنم گفتن که نه نمیدونم خانوادهشون یه جوری هستن خانوادشون بنده های خدا ساده بودن دفعه اول خودمونی برخورد کردن فقط همین ولی خانواده مخالفت کردند بعد اصرار داشتن با شوهرم ازدواج کنم میگفتن مجبورت نمیکنیم ولی اینقدر داخل خونه عذابم میدادن به روش های مختلف که دیگه خودمو مجبور کردم با اختلاف سنی ۱۳/۱۴سال با این ازدواج کنم که قدش کوتاه اخلاق هم موزی و لج باز وضع مالی داغون فقط خانواده شوهر اونم پدر و مادرش خوبن همین حسرت خیلی چیزا به دلم مونده یه عروسی خوب لباس خوب خوراک خوب ذوق هیچ دیگه ندارم خیلی رنج کشیدم دیگه طوری شده که از بی لباسی خجالت میکشم برم بیرون از دردای دلم هم نمیتونم به خانواده بگم فکر میکنن گل و بلبله زندگیم بگم هم دیگه دردی دوا نمیشه ازم خودشون هم زندگیشون پر مشکل شده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو اقوام ما هیچکس جدا نمیشه با این سن کم مجبورم کردن اینجوری ازدواج کنم مجردیم خونه رو برام جهنم کردن الان خب دیگه مطلقه باشم که دیگه هیچ 😑بمیرم هم بهتره خودشون اینقدر مشکلات زیاد دارن که دلم براشون میسوزه
خب مشکل اصلی خانوادتن هنوزم نمیخوای کسی بهشون توهین کنه. درنتیجه همه چی زیر سر اوناست. خودتم مقصری ک ...
من فکر نمیکردم شوهر کنم همه چی خوب میشه من میدونستم ازدواج کنم باید رنج بکشم با کسی که هیچکدوم از ملاک های منو نداره ولی اونجا هم جهنم بود الان که خونه خودم هستم رنج میکشم ولی کمتر از خونه پدری
من فکر نمیکردم شوهر کنم همه چی خوب میشه من میدونستم ازدواج کنم باید رنج بکشم با کسی که هیچکدوم از م ...
فرقی نداره کمتر یا بیشتر به هرحال جایی هستی که داری عذاب میکشی. طلاق بگیر مستقل شو. اگرم شرایطشو نداری برو سر کار برو هرجوری شده یه کاری برای زندگیت بکن