مادرم45سالشه و بابام 42،مامانم خیلی دلش بچه میخواد خودم18سالمه و حقیقتش منم دوست دارم مادرم از لحاظ سلامتی مشکلی نداره و قیافش خیلی جوون تر سنش هست گفت فردا میرم دکتر خدارا چه دیدی شاید یه نینی گیر منم اومد، وضع مالیمون خوبه متوسطه شرایطش رو داریم فقط بخاطر سنشون نگرانم اطرافم زیاد دیدم بالا40سال بچه دار بشن ولی خب بازم یه دلگرمی بدید🥺
خدایا من را رها نکن هرجا که تو بامن باشی آنجا برایم بهشت است💚
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
بله دیدم. زن و شوهری که پزشک بودن و اولین بچه شون تو ۴۵ سالگی خانم دنیا اومد
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "