خیلی وقته توی نی نی سایتم و خواننده خاموش، تاپیک زدم که راهنمایم کنید چیکارکنم از ناراحتیم کم بشه یا قضیه رو کلا فراموش کنم یا یه راهکاری که کمتر حرص بخورم و ناراحت باشم و خودخوری کنم واقعا سر این قضیه روحم ضربه خورده و احساساتم جریحه دار شده 😔😭
قضیه ازاین قرار هست که سه ماه پیش عروسیم بود ومادرشوهرم بدون توجه به مخالفت های شدیدم و اعلام نارضایتیم فردای عروسی توی خونه م پاتختی گرفت و من هر چقدرگفتم من خوشم نمیاد و ما همچین مراسمی نداریم و مال عهد بوق هست و تو زمان قدیم ام بین خانواده ما این رسم نبوده لطفا نگیر گوش اش بدهکار نشد و با گفتن ما رسم مونه و برای دختر بزرگم گرفتیم و برای زن داداش هام هم گرفتیم و... به زور فردای عروسی پاتختی گرفت
(علاوه بر این که خانم دستمال هم خواستن)
و از این طرف هم شوهرم از اول عقد بهم قول داده بود و بارها گفته بود که من نمیگذارم پاتختی بگیرن یا دستمال بخواد و...
ولی بعد عروسی زد زیر حرفش و چون مادرش گفته بود که بگیریم این هم به حرف مادرش گوش کرده بود که یه موقع مادرش ناراحت نشه
سه ماه هست که از این قضیه ناراحتم که فردای عروسی برام یک خاطره بد بجا گذاشتن و دقیقا فردای عروسی آرامش ام رو بهم زدن
سه ماه هست که ناراحتم که تو شخصی ترین مسئله زندگیم دخالت کردن و حریم زندگیم رو شکستن و هر بار که این مسئله یادم میاد با همسرم همون روز دعوا می افتیم
از طرفی هم سر این قضیه اعتمادم به شوهرم از بین رفته
یعنی توی این قضیه هم شوهرم و هم مادرشوهرم رو مقصر میدونم 😭
از طرفی توی این سه ماه همسرم کوچکترین تلاشی نمیکنه که برام جبران کنه یا از دلم در بیاره و...
واقعا از همسرم سرد شدم و از مادرشوهرم و خانواده اش سر این مسئله متنفر 😔