اومدن خونه ما تلپن یه هفته س
بعد من با یکی از همسایه ها دعوای شدید کردم فوشی نموند ک بمن نده تحقیرم کرد شدیییدا
ما بالکنمون نزدیک بالکن اوناس
مادرشوهر و خواهرشوهرم از وقتی اومدن بااونا شدیدا صمیمی شدن
هی باهاشون حرف میزنن (بااینکه درجریانن چ حرفایی بمن زده)
الانم تو خونه برنج نداشتم ب بچه خواهرشوهرم گفتم برو بگیر بیا
مادرشوهرم برگشته میگه نهه بذار از همسایه بگیرم(همون همسایه بغلی)
گفتم کدوم همسایه
دختر خواهرشوهرم ک ۱۱ سالشه و از ی زن ۴۰ ساله فتنه تزه برگشته میگه زندایی هووت دیگه
منم گفتم اخرین بارت باشه همچین حرفی ب زبونت میاری